سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

نامه های از شماره 56 تا60 - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی
نامه شماره : 56
و من وصیة له ع وَصَى بِهِ شُرَیْحَ بْنَ هانِئ لَمَا جَعَلَهُ عَلى مُقَدَّمتِهِ إ لَى الشَامِ:
اتَّقِ اللَّهَ فِی کُلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ، وَ خَفْ عَلَى نَفْسِکَ الدُّنْیَا الْغَرُورَ، وَ لاَ تَأْمَنْهَا عَلَى حَالٍ، وَ اعْلَمْ اءَنَّکَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَکَ عَنْ کَثِیرٍ مِمَّا تُحِبُّ مَخَافَةَ مَکْرُوهَةٍ سَمَتْ بِکَ الْاءَهْوَاءُ إِلَى کَثِیرٍ مِنَ الضَّرَرِ فَکُنْ لِنَفْسِکَ مَانِعا رَادِعا، وَلِنَزْوَتِکَ عِنْدَ الْحَفِیظَةِ وَاقِما قَامِعا.
وصیتى از آن حضرت (ع ) به شریح بن هانى ، هنگامى او را با مقدمه لشکر خود به شام فرستاد.
در هر صبح و شام از خداى بترس و نفس خود را از دنیاى فریبنده برحذر دار. و در هیچ حال امینش مشمار و بدان که اگر نفس ‍ خویش را از بسیارى از آنچه دوست مى دارى ، به سبب آنچه ناخوش مى دارى ، باز ندارى ، هوا و هوس تو را به راههایى مى کشاند که زیانهاى فراوان در انتظارت خواهد بود. پس همواره زمام نفس خویش فرو گیر و راه خطا بر او بربند و چون به خشم آمدى ، مقهورش ‍ ساز و سرش را فرو کوب و خردش نماى .

نامه شماره : 57
و من کتاب له ع إ لى اءَهْلِ الْکُوفَةِ عِنْدَ مَسیِرِه مِنَ الْمَدِینَةِ إ لَى الْبَصْرَةِ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی خَرَجْتُ مِنْ حَیِّی هَذَا، إِمَّا ظَالِما وَإِمَّا مَظْلُوما وَإِمَّا بَاغِیا وَإِمَّا مَبْغِیّا عَلَیْهِ، وَ اءَنَاٍّ اءُذَکِّرُ اللَّهَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی هَذَا لَمَّا نَفَرَ إِلَیَّ، فَإِنْ کُنْتُ مُحْسِنا اءَعَانَنِی ، وَ إِنْ کُنْتُ مُسِیئا اسْتَعْتَبَنِی .
نامه اى از آن حضرت (ع ) به مردم کوفه هنگامى که از مدینه به بصره مى رفت :
اما بعد.
من از موطن قبیله خویش بیرون آمده ام . ستمکارم یا ستمدیده ، گردنکشم یا دیگران از فرمانم رخ برتافته اند. خدا را به یاد کسى مى آورم که این نامه من به او رسد تا اگر به سوى من آید، بنگرد که اگر سیرتى نیکو داشتم یاریم کند و اگر بدکار بودم از من بخواهد تا به حق بازگردم .

نامه شماره : 58
و من کتاب له ع کَتَبَهُ إ لى اءَهْلِ الا مْصارِ یَقْتَصُّ فِیهِ ما جَرى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اءَهْلِ صِفَّینَ:
وَ کَانَ بَدْءُ اءَمْرِنَا اءَنَّا الْتَقَیْنَا وَ الْقَوْمُ مِنْ اءَهْلِ الشَّامِ وَ الظَّاهِرُ اءَنَّ رَبَّنَا وَاحِدٌ، وَ نَبِیَّنَا وَاحِدٌ وَ دَعْوَتَنَا فِی الْإِسْلاَمِ وَاحِدَةٌ، وَ لاَ نَسْتَزِیدُ هُمْ فِی الْإِیمَانِ بِاللَّهِ وَ التَّصْدِیقِ لِرَسُولِهِ وَ لاَ یَسْتَزِیدُونَنَا الْاءَمْرُ وَاحِدٌ إِلا مَا اخْتَلَفْنَا فِیهِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ نَحْنُ مِنْهُ بَرَاءٌ.
فَقُلْنَا: تَعَالَوْا نُدَاوِى مَا لاَ یُدْرَکُ الْیَوْمَ بِإِطْفَاءِ النَّائِرَةِ وَ تَسْکِینِ الْعَامَّةِ، حَتَّى یَشْتَدَّ الْاءَمْرُ وَ یَسْتَجْمِعَ، فَنَقْوَى عَلَى وَضْعِ الْحَقِّ مَوَاضِعَهُ، فَقَالُوا: بَلْ نُدَاوِیهِ بِالْمُکَابَرَةِ، فَاءَبَوْا حَتَّى جَنَحَتِ الْحَرْبُ وَ رَکَدَتْ وَ وَقَدَتْ نِیرَانُهَا وَ حَمِشَتْ فَلَمَّا ضَرَّسَتْنَا وَ إِیَّاهُمْ وَ وَضَعَتْ مَخَالِبَهَا فِینَا وَ فِیهِمْ، اءَجَابُوا عِنْدَ ذَلِکَ إِلَى الَّذِی دَعَوْنَاهُمْ إِلَیْهِ، فَاءَجَبْنَاهُمْ إِلَى مَا دَعَوْا وَ سَارَعْنَاهُمْ إِلَى مَا طَلَبُوا، حَتَّى اسْتَبَانَتْ عَلَیْهِمُ الْحُجَّةُ وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمُ الْمَعْذِرَةُ، فَمَنْ تَمَّ عَلَى ذَلِکَ مِنْهُمْ فَهُوَ الَّذِی اءَنْقَذَهُ اللَّهُ مِنَ الْهَلَکَةِ، وَ مَنْ لَجَّ وَ تَمَادَى فَهُوَ الرَّاکِسُ الَّذِی رَانَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ، وَ صَارَتْ دَائِرَةُ السَّوْءِ عَلَى رَاءْسِهِ.
از نامه آن حضرت (ع ) به مردم شهرها نوشته و در آن از آنچه میان او و سپاه صفین گذشته است حکایت مى کند:.
ابتداى کار ما چنین بود که با شامیان روبرو شدیم . به ظاهر خداى ما یکى بود و پیامبرمان یکى بود و دعوت ما به اسلام یکسان بود. نه ما از آنها خواستیم که بر ایمان خویش به خداوند و گواهى دادنشان به پیامبرش بیفزایند و نه آنها از ما مى خواستند. در همه چیز هم ، عقیده ما یکى بود جز در باب خون عثمان که میانمان اختلاف بود. آنها ما را بدان متهم مى کردند و ما از آن مبرّا بودیم . گفتیم بیایید تا بافرو کشتن آتش انتقام و آرام ساختن مردم ، کار را چاره کنیم که چون لهیب آن بالا گیرد، چاره اش نتوان نمود. تا کارها به سامان آید و انتظام یابد و بتوانیم حق را به جایگاهش قرار دهیم . گفتند نه که چاره کار را جز جنگ ندانیم . تا سرانجام جنگ در گرفت و قوت کرد و افروخته شد و شعله بر کشید. چون مرگ دندانهاى خود در ما و ایشان فرو برد و چنگالهاى خود بر تن ما بیفشرد، در این حال ، به آنچه دعوتشان کرده بودیم ، گردن نهادند و ما نیز به آنچه دعوتمان کردند، گردن نهادیم و در پذیرفتن خواستهاشان شتاب ورزیدیم ، تا حجت بر آنان آشکار گردید و راه عذرخواهى بسته آمد. هر کس از آنان که بر این سخن اقرار دارد، خداوندش از هلاک برهاند و هر که لجاج ورزد و در گمراهى خویش بماند، پیمان شکنى بیش نیست . خداوند بر دلش پرده افکنده و حوادث ناگوار به گرد سرش ‍ چرخ مى زند.

نامه شماره : 59
و من کتاب له ع إ لَى الاْ سْوَدِ بْنِ قُطْبَةَ صاحِبِ جُندِ حُلْوانَ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْوَالِیَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذَلِکَ کَثِیرا مِنَ الْعَدْلِ، فَلْیَکُنْ اءَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِی الْحَقِّ سَوَاءً فَإِنَّهُ لَیْسَ فِی الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ، فَاجْتَنِبْ مَا تُنْکِرُ اءَمْثَالَهُ وَ ابْتَذِلْ نَفْسَکَ فِیمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْکَ، رَاجِیا ثَوَابَهُ، وَ مُتَخَوِّفا عِقَابَهُ، وَ اعْلَمْ اءَنَّ الدُّنْیَا دَارُ بَلِیَّةٍ لَمْ یَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِیهَا قَطُّ سَاعَةً إِلا کَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَیْهِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ اءَنَّهُ لَنْ یُغْنِیَکَ عَنِ الْحَقِّ شَیْءٌ اءَبَدا، وَ مِنَ الْحَقِّ عَلَیْکَ حِفْظُ نَفْسِکَ وَ الاِحْتِسَابُ عَلَى الرَّعِیَّةِ بِجُهْدِکَ، فَإِنَّ الَّذِی یَصِلُ إِلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ اءَفْضَلُ مِنَ الَّذِی یَصِلُ بِکَ، وَالسَّلاَمُ.
نامه اى از آن حضرت (ع ) به اسود بن قطبه فرمانرواى حلوان ،:
اما بعد. هر گاه والى را نسبت به افراد رعیب میل و هوا گونه گون باشد، بسا از اجراى عدالت باز ماند. پس باید کار مردم ، در حقى که دارند، در نزد تو یکسان باشد که از ستم نتوان به عدالت رسید و از هر چه همانند آن را ناروا مى شمارى دورى گزین و خود را به کارى که خدا بر تو واجب ساخته ، وادار نماى ، در حالى که ، امید پاداش او دارى و از عقابش بیمناک هستى . و بدان ، که دنیا سراى بلاهاست . کسى را در آن ، ساعتى آسودگى نیست ، جز آنکه آسودگیش سبب حسرت و دریغ او در قیامت گردد.هیچ چیز تو را از حق بى نیاز نگرداند. و از آن حقها که بر گردن توست یکى نگهدارى نفس توست از کژتابیهایش و کوشش توست در کار رعیت به قدر توانت . زیرا آنچه از آنها نصیب تو مى شود بسى بیش از چیزى است که از تو نصیب آنان گردد. والسلام .

نامه شماره : 60
و من کتاب له ع إ لى العُمَالِ الذینَ یَطاءُ الجَیْشُ عَمَلَهُم :
مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیِّ اءَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى مَنْ مَرَّ بِهِ الْجَیْشُ مِنْ جُبَاةِ الْخَرَاجِ وَ عُمَّالِ الْبِلاَدِ.
اءَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی قَدْ سَیَّرْتُ جُنُودا هِیَ مَارَّةٌ بِکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ قَدْ اءَوْصَیْتُهُمْ بِمَا یَجِبُ لِلَّهِ عَلَیْهِمْ مِنْ کَفِّ الْاءَذَى وَ صَرْفِ الشَّذى ، وَ اءَنَا اءَبْرَاءُ إِلَیْکُمْ وَ إِلَى ذِمَّتِکُمْ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَیْشِ إِلا مِنْ جَوْعَةِ الْمُضْطَرِّ لاَ یَجِدُ عَنْهَا مَذْهَبا إِلَى شِبَعِهِ، فَنَکِّلُوا مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ ظُلْما عَنْ ظُلْمِهِمْ وَ کُفُّوا اءَیْدِیَ سُفَهَائِکُمْ عَنْ مُضَارَّتِهِمْ وَ التَّعَرُّضِ لَهُمْ فِیمَا اسْتَثْنَیْنَاهُ مِنْهُمْ وَ اءَنَا بَیْنَ اءَظْهُرِ الْجَیْشِ فَارْفَعُوا إِلَیَّ مَظَالِمَکُمْ وَ مَا عَرَاکُمْ مِمَّا یَغْلِبُکُمْ مِنْ اءَمْرِهِمْ وَ مَا لاَ تُطِیقُونَ دَفْعَهُ إِلا بِاللَّهِ وَ بِی ، فَاءَنَا اءُغَیِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللَّهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
نامه اى از آن حضرت (ع ) به عاملانى که لشکر از سرزمینهایشان مى گذرد:
از بنده خدا، على امیرالمؤ منین ، به گرد آورندگان خراج و عمال بلاد که لشکر از سرزمینشان مى گذرد.
اما بعد. من لشکرى را گسیل داشتم که اگر خدا خواهد بر شما خواهد گذشت و آنچه را که خداوند واجب گردانیده است به آنان سفارش کرده ام ، که به کس آزار نرسانند و گزند خویش از دیگران باز دارند. من ، در نزد شما، به سبب بیعتى که میان ماست ، بیزارم از آسیبى که سپاهیان به مردم رسانند. مگر آنکه ، یکى از آنها گرسنه مانده و براى سیر کردن خود، جز آن راهى نداشته باشد. پس ‍ کسى را که دست به ستم مى گشاید در برابر ستمش کیفر دهید. در عین حال ، سفیهانتان را از زیان رسانیدن و تعرض به آنها منع کنید. من خود در میان لشکرم . شکایتهاى خود به من رسانید. و آن سختیها که از ایشان به شما رسد و توان دفع آن را جز به خدا، یا به من ندارید، با من در میان نهید، تا به یارى خدا آن را دگرگون سازم و اصلاح کنم . ان شاء اللّه .



تاریخ : سه شنبه 89/6/30 | 12:7 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.